قصه های دیروز، پندهای امروز

یک گاز از کتاب خرگوش و شیر: در داستان قبل خواندید که خر خاکستری برای فرار از دست شیر و شغال و روباه نقشه‌ای کشید و آن‌ها را به جان هم انداخت. شغال و روباه هم از دست شیر فرار کردند و حالا شیر زخمی تنها و گرسنه است و به حیوانات جنگل دستور داده که هر روز یکی از حیوانات با پای خودش به لانه‌ی او برود تا غذای سلطان باشد. حالا حیوانات جنگل چاره‌ای ندارند که جنگل را ترک کنند اما یکی از آن‌ها...

یک گاز از کتاب پرنده جادویی: طوطی بازرگان که از دست او فرار کرده و در جنگلی دور دست به راحتی زندگی می‌کند این بار به همراه دوستش گرفتار دام شکارچی جدیدی می‌شود و دیگر نمی‌خواهد آن زندگی قبل را تجربه کند پس...

یک گاز از کتاب خری که خر نشد: خرخاکستری از بس کار کرده بود و بار کشیده بود تصمیم می‌گیرد که برای همیشه از طویله فرار کند و به جایی برود که مثل بهشت است. حالا او فرار کرده و به جنگلی زیبا آمده اما غافل از اینکه...

یک گاز از کتاب روباه و خروس: روباه گرسنه با دیدن جوجه خروس دیگ طمعش به جوش می‌آید و نقشه‌ای می‌کشد تا او را شکار کند اما او نمی‌داند که این جوجه با بقیه جوجه‌ها فرق دارد و قرار است...

یک گاز از کتاب: بعد از ظهر یکی از روزهای گرم تابستان، نوک حنا رفت توی انبار تا دانه‌هایی را که جمع کرده بود آنجا بگذارد که یک دفعه چشمش گرد شد و سرش گیج رفت و قلبش تالاپ تالاپ تپید.